بذار حرفایی به تو بگم من درگوشی
کسی نشنوه حرف بزنم از دخترفروشی
کسی نشنوه صدامو که این خلاف شرعه
میگن زن باید سکوت کرد، سکوت رسم این شهره
فریاد، بهجای یه عمر سکوت یک زن
فریاد بهجای عمق زخمهای این تن
فریاد از جسمی که ته قفس خسته شد
زیر فشار قيمتهای شما شکسته شد
من 15 سالم منه، از شهر هراتم
چند نفر اومدن خواستگاریم، من گیج و ماتم
گیج و ماتم ازین آدما و رسم ازدواج
دختر رو با پول میفروشن بدون حق انتخاب
آره بحث پدر مخارج آب و نونه
هرکی پول بیشتر بده دختر مال اونه
اگه میفهمیدم مخارج من رو خطاب می كنه
اگه میفهمیدم لقمههامو حساب میکنه
با شکم گرسنه از سفره برمیگشتم
یا که تهمونده غذاهای شما رو برمیداشتم
من مثل كل دخترا من فقط خونه بندیام
از چشم خانواده و مردم گوسفند لندیام
که هردم تاکید میکنن که وقت فروش منه
منم آدمم بهخدا، اینم چشم و گوش منه
کجا دیدین گوسفند از کشتن خود شاکی باشه؟
کجا دیدین گوسفند اینقدر احساساتی باشه؟
من بهخدا نمیتونم از شما دور باشم
هیچوقت شما رو نمیفروشم، حتی اگه مجبور باشم
ولی شما... آخ از چی بگم؟
نمیفهمم منو بهدنیا آوردین بابت چی بودم؟
بذارین داد بزنم، از سکوت خسته شدم
دستا خود رو بردارين كه حرف بزنم، خفه شدم
اونقده با من حرف نزدین که من هر لحظه
مجبورم دست و روی خود چک کنم که قابل لمسه
انگار صدا ندارم، وجود من پُر شکه
اگه زندانیام چرا ردّ شلاقا حكه
نفهمم رسم شهر شماست که دختر ساکت شه
بگید چه کار کنم تا وجود من ثابت شه؟
شاید فرار یا خودکشی اصل حماقته
آدم چارهای نداره وقتی بیحمایته
اما تارتار موهام رو هم که کنده باشين
این کارو نمیکنم که سرافکنده باشين
اگه فروش من برای شما جای خوشحالیه
سعی میکنم دروغ بگم: همهچی عالیه
من که از خدامه لبخند باشه بر لبها شما
اگر لبخندی دارم عوض شه باقی مال شما
اما ایکاش قرآن برای شما مرور شه
کاش بفهمین نگفته زن برای فروشه
شما شاد باشین، من محتاج به آرامشم
منو تنها بگذارین من بیزار از آرایشم
صورت كبود رو هيچ آرايشی درمون نمي كنه
کاری که شما کردین کافر با مسلمون نمیکنه
بهخدا زجر آوره وقتی بری و بیاحساسی
در آغوش کسی بری که او رو نمیشناسی
دیگه ادامه دادن حرفام هم به سختیه
برای من خوشی شما نهایت خوشبختیه
اما به من نگاه کن، چهرهمو از یاد نبر
دستی که با قرص و آب بالا سر شما بود تا سحر
من میرم و از لطف شما دستپرم
اما نگرانم شما رو دست کی بسپارم
من میرم اگه دلتنگم بشه دل شما
عروس خود نمیبرم، میگذارم برای شما
نگذارید اون هم مثل من اشکهایش جاری باشه
خواهشاً اون رو نفروشین، بذارین یادگاری باشه
کسی نشنوه حرف بزنم از دخترفروشی
کسی نشنوه صدامو که این خلاف شرعه
میگن زن باید سکوت کرد، سکوت رسم این شهره
فریاد، بهجای یه عمر سکوت یک زن
فریاد بهجای عمق زخمهای این تن
فریاد از جسمی که ته قفس خسته شد
زیر فشار قيمتهای شما شکسته شد
من 15 سالم منه، از شهر هراتم
چند نفر اومدن خواستگاریم، من گیج و ماتم
گیج و ماتم ازین آدما و رسم ازدواج
دختر رو با پول میفروشن بدون حق انتخاب
آره بحث پدر مخارج آب و نونه
هرکی پول بیشتر بده دختر مال اونه
اگه میفهمیدم مخارج من رو خطاب می كنه
اگه میفهمیدم لقمههامو حساب میکنه
با شکم گرسنه از سفره برمیگشتم
یا که تهمونده غذاهای شما رو برمیداشتم
من مثل كل دخترا من فقط خونه بندیام
از چشم خانواده و مردم گوسفند لندیام
که هردم تاکید میکنن که وقت فروش منه
منم آدمم بهخدا، اینم چشم و گوش منه
کجا دیدین گوسفند از کشتن خود شاکی باشه؟
کجا دیدین گوسفند اینقدر احساساتی باشه؟
من بهخدا نمیتونم از شما دور باشم
هیچوقت شما رو نمیفروشم، حتی اگه مجبور باشم
ولی شما... آخ از چی بگم؟
نمیفهمم منو بهدنیا آوردین بابت چی بودم؟
بذارین داد بزنم، از سکوت خسته شدم
دستا خود رو بردارين كه حرف بزنم، خفه شدم
اونقده با من حرف نزدین که من هر لحظه
مجبورم دست و روی خود چک کنم که قابل لمسه
انگار صدا ندارم، وجود من پُر شکه
اگه زندانیام چرا ردّ شلاقا حكه
نفهمم رسم شهر شماست که دختر ساکت شه
بگید چه کار کنم تا وجود من ثابت شه؟
شاید فرار یا خودکشی اصل حماقته
آدم چارهای نداره وقتی بیحمایته
اما تارتار موهام رو هم که کنده باشين
این کارو نمیکنم که سرافکنده باشين
اگه فروش من برای شما جای خوشحالیه
سعی میکنم دروغ بگم: همهچی عالیه
من که از خدامه لبخند باشه بر لبها شما
اگر لبخندی دارم عوض شه باقی مال شما
اما ایکاش قرآن برای شما مرور شه
کاش بفهمین نگفته زن برای فروشه
شما شاد باشین، من محتاج به آرامشم
منو تنها بگذارین من بیزار از آرایشم
صورت كبود رو هيچ آرايشی درمون نمي كنه
کاری که شما کردین کافر با مسلمون نمیکنه
بهخدا زجر آوره وقتی بری و بیاحساسی
در آغوش کسی بری که او رو نمیشناسی
دیگه ادامه دادن حرفام هم به سختیه
برای من خوشی شما نهایت خوشبختیه
اما به من نگاه کن، چهرهمو از یاد نبر
دستی که با قرص و آب بالا سر شما بود تا سحر
من میرم و از لطف شما دستپرم
اما نگرانم شما رو دست کی بسپارم
من میرم اگه دلتنگم بشه دل شما
عروس خود نمیبرم، میگذارم برای شما
نگذارید اون هم مثل من اشکهایش جاری باشه
خواهشاً اون رو نفروشین، بذارین یادگاری باشه
×
Note for non-Italian users: Sorry, though the interface of this website is translated into English, most commentaries and biographies are in Italian and/or in other languages like French, German, Spanish, Russian etc.